رنگین کمان زندگی ما

خاطره ی بی بی چک مثبت !!!!

1394/7/26 14:14
نویسنده : پانی
273 بازدید
اشتراک گذاری

   دختر ماهم، عزیز دل مامان، محبت

 

توی چند ماه گذشته چندبار خاطره بارداریمو واسه خودم یه جایی یواشکی نوشتم. میخوام اونا رو با تو قسمت کنم. حتما وقتی خودت توی این شرایط قرار بگیری( البته اگه دلت خواست ازدواج کنی یا بچه دار بشی) یا در هر حال دیگه، فکر کنم واست جالب باشه که ببینی مامان اونموقع که توی این شرایط بوده چه حسی داشته! آخه میدونی همیشه مامانا جز آدم خیلی بزرگان و تصور اینکه یه روزی مامان آدم دقیقاً همون سن و شرایط آدمو داشته جالبه. خاطراتمو با کمال میل باهات به اشتراک میزارمخندونک . این اولین خاطره ست.

 

  چند وقتی بود که حالتهای پیش از قاعدگی رو داشتم ولی زودتر از زمان مورد انتظارم. فکر میکردم مربوط به تغییر فصل و این چیزاست، ولی ظاهراً اینطور نبودسوال. البته من و بابایی واسه اومدن شما تصمیم گرفته بودیم و در واقع اومدن شما برنامه ریزی شده بود ولی خب ، شنیده بودم معمولاً همه دیر بچه دار میشن و واسه همین به این موضوع بصورت یه احتمال قوی فکر نمیکردم (آخه من خیلی بچه دوست داشتم همیشه زبانو اگه دلمو خوش میکردم و نمی شد خیلی غصه ام میشدم!). 

 

تا اینکه چند روز از موعد قاعدگی گذشت و خاله بهم گفت ممکنه باردار باشیا! برو چک کن. (راستی! چقدر خوبه که تو دختری! جشن  آخه اگه پسر بودی که من هیچوقت روم نمیشد اینقدر راحت در مورد قاعدگی باهات صحبت کنم!زبان اونموقع یه قسمتایی از خاطراتم واسه همیشه سانسور شده می موند. قه قهه

 

پندرز مادرانه!!!! خندونک 

 

وقتی دیدم بی بی چک مثبته، یه جوری شدم، یهو سرم گیج رفت و دست و پام یخ کرد. دخترم میخوام بدونی که اگه تو هم  تو این شرایط قرار گرفتی و یهو ترس همه وجودتو گرفت احساس بد بودن نکنی، این حالت واسه آدم پیش میاد. آخه شرایط جدید خیلی تازگی داره و یه لحظه آدم هنگ میکنه. نکنه عذاب وجدان بگیری و فکر کنی مامان بدی هستی(هرچند اونموقع اصلاً با کلمه "مامان" راحت نیستی! خطا) عزیزم این احساست به خاطر جنینی که توی شکمت جا خشک کرده نیست، بخاطر استرس بابت قرار گرفتن توی شرایطیه که قبلاً تجربه اش نکردی. آخه میدونی عزیزم؟ همه مامانا میخواند بهترین باشن واسه بچه هاشون و اینکه اونموقع اصلاً ندونی چی در انتظارته، این بهترین بودن رو یکم سخت و گیج کننده میکنه. مثلاً فوری با خودت فکر میکنی که توی یکماه گذشته چیا خوردی یا چیکارا کردی یا آیا استرس داشتی یا نه؟ چونکه نمیخوای کار اشتباهی کرده باشی و روی بچه ات تاثیر بد گذاشته باشه. خلاصه از این جور فکرا دیگه. ولی دخترم اینا همش بخاطر اینه که ما زنها ذاتاً عاشق بچه هامونیم و براشون بهترینها رو میخوایم و همین نشون میده که مامان خوبی هستیمزیبا. این نوشته رو که امروز برات به اشتراک میزارم، احساس من تو اون لحظاته که اومدم و یواشکی یه جا نوشتم :چشمکچشمک

 

"  9 اردیبهشت 94- صبح زود

 

•دارم سکته میکنم... اصلاً نمیدونم چه حسی باید داشته باشم! کاملاً هنگ کردم... اصلاً قاطیه قاطیه ام. خدایا خدایا خدایا، آدما تو این شرایط چیکار میکنن؟

 خیلی میترسم، تاحالا تو این شرایط نبودم! ازهمه چیز میترسم. خیلی تغییر بزرگیه خیلی.. حالا خوبه با برنامه ریزی بوده و خودم آرزوشوداشتم...خدایا میترسم... میترسم از اینکه تواناییشو نداشته باشم...میترسم کم بیارم...میترسم ...ازهمه چی...بزار احسان بره سرکار، یه دل سیر گریه میکنم تا استرسام بره. گیج گیجم...به هر چی فکر میکنم عوض میشه... مثلا تصمیم داشتم زنگ بزنم به رویا و برم واسه ناخنام ولی الان نمیدونم چیکار کنم!! 24 ام این ماه با بچه های لیسانس قرار گذاشتم بریم باغ گلها... ناخنام به کنار، اون لباسی که مد نظرم بود با کفش بنفش پاشنه بلندا بود ولی حالا نمیدونم چیکار کنم... اگه خدایی نکرده بخورم زمین چی؟؟!!

راستی پسر میشه یا دختر؟ وای امتحانای پایان ترمو بگو!! آزمون مترجمی که تهرانه رو چه کنم؟ احتمالاً واسه دکتر احسانم نمیتونم باش برم! از وقتی بی بی چک مثبت شد، یه حالیم.. انگار تلقینی باشه ها یه کم حالت استفراغ دارم البته شایدم از استرس باشه.. اصلاً نمیتونم تصور کنم واقعاً یه چیزی درونمه!!! خدایا قاطیه قاطیم، از عکس العمل احسانم مطمئن نیستم... آخه چند روز پیش یه موبایل گرفت اونقدر بعد خریدش شک داشت که من ازش جوک ساختم..هر ساعت روز یه حسی به گوشیش داشت..همیشه بعد خرید فکر میکنه...خدایا...خواهش میکنم منو قوی کن که اگه هر کسی هر عکس العملی داشت بازم من محکم باشمو روحیه مو حفظ کنم. خدایا اگه خدایی نکرده منم مثه مامانم مجبور بشم بچه مو تنها بزارم چی؟ وااااااای ....اصلاً این چرندیات چیه بش فکر میکنی دختر؟؟؟؟

همه این نگرانیام به راحتی قابل حله... بقول خواهرجونم همیشه در نهایت همه چی بهتر از اونی میشه که فکرشو میکنی. نباید ترس از یه تجربه باعث بشه بیخیال لذت بالای اون تجربه بشم. همه تونستن منم میتونم. چه بسیار مادرایی که با تن مریض و بیماریهای گوناگون از پس این موضوع براومدن اینکه چیزی نیست! الحمدلله سالم و سلامتم. توی سن خیلی خوبی قرار دارم. شوهر خوبی دارم. خانواده ای که مثه شیر پشتم هستن. بیست و پنج سال یه مادر بی نظیر داشتم. همه چی خوبه...خدایا حسابی رو کمکت حساب باز کردما...

خب فعلاً فردا صبحم یه بی بی چک دیگه میزارم و اگه مثبت بود که میرم آزمایش. تا زمانیکه خودم موضوع رو نپذیرفتم و کنترل شرایط نیومد دستم ام به کسی چیزی نمیگم، فرض بگیریم هنوزم نمیدونم. به خودم فشار نمیارم.

پس چرا دیگه گریه ام نمیاد؟؟؟!!!  "  

 

 

اینم خاطره مامان از اولین بی بی چک مثبت که توی قربونت برم الهی توی شکمم بودیبوس. هیچوقت فراموش نکن که من و بابایی بینهایت عاشقتیممحبت و همیشه دوستت داریم.محبت قربونت برم. بوس بوسبوسبوس

پسندها (2)

نظرات (0)