هفته چهل ام!!
سلام قربونت برم الهی. النای خوشگلم .
چند هفته بود نبودم و تنها علتش اینه که کلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی کار انجام دادم.
تمام کارای توی اون لیست به اضافه کلیییییییییییی کارای دیگه.
خونه رو هم تمیز کردم و برق انداختم و دیگه زدم تو کار تغییر دکوراسیون!!
حتی توی منقل اسفندی اسفند ریختم که با قرآن بزارم دم در خونه که ایشالله وقتی به سلامتی شما رو آوردیم خونه از زیر قرآن ردت کنمو و واست اسفند دود کنم. یعنی تا این حد آماده ام!!!
دیگه هر هفته که میرم کلاس همه به جای جواب سلام میگن وااااااااااا تو هنوز نزاییدی !!!
خلاصه اینکه حسابی کاسه صبر همه واسه دیدنت لبریز شده.
منم خیلی دلم میخواد ببینمت ولی عجله نمیکنم چون هر چی بیشتر تو شکم مامان بمونی کاملتر میشی و قویتر و در ضمن تو یه سیستم آگاه داری که خودش بهتر از هر کس میدونه کی وقتشه بیای. تا وقتی که بیای من بازم کلیییییی کار انجام میدم. اصلا یه جورایی حسابی زرنگ شدم!!!!
دخترم دیشب شب یلدا بود. بابا سرکار بود و من یه یلدای یه نفری (البته دونفری با شما!!) داشتم و میدونیکه مامان خیلی با خودش بهش خوش میگذره!! کلا با خودم خیلی رفقیم و چون میدونم چی خوشحالم میکنه یه همچین مواقعی میتونم یکی از بهترین خاطراتو واسه خودم بسازم. خلاصه اینکه واقعا بهم خوش گذشت. البته بیشتر به شکمم خوش گذشت!!!
آشی که پخته بودم عالی شده بود، با کلییییی پیاز داغ روش. باسلوقهام ام خوشمزه شد. کلی انار و آجیل و شکلات خوردم. فالم گرفتم. خلاصه خیلی خوب بود خدا روشکر.
این روزا همه منو از زایمان و مخصوصا بعدش میترسونن. همه میگن از پس اش برنمیای و خیلی سخته. میگن بچه وقتی به دنیا میاد همش گریه میکنه و زندگی رو زهرمارت میکنه و همش میگی کاش حالا حالا ها نیومده بود!!
کلی حرفای نا امید کننده و واقعا آزاردهنده تو مخ آدم میکنن. واسه همین من یه چند روزی تو هفته پیش فقط گریه میکردم. از ترسم! از احساس بدی که داشتم و بخاطرش عذاب وجدان داشتم. از همه چیز میترسیدم. مخصوصا که قرار شده بعد زایمان بیام خونه خودم و این یعنی در خونه به روی کسایی بی اختیار باز میشه که در حضورشون واقعا احساس امنیت ندارم. تازه کاش فقط در خونه باز شدن بود، قراره بیست و چهار !!!! ساعت بیان اینجا، به بهانه اینکه من بچه داری بلد نیستم!!! خلاصه اینکه داغونم کردن حسابی!
ولی دخترم هر کی میگه تو بدی، خودش و افکار مزخرفشه که بده. دلیل نداره چون یکی از بچه ها بدش میاد یا هر مشکل دیگه ای تو بچه داری داشته اونو به من نسبت بده.
هرکس دنیا رو از دید خودش می بینه و اصرار داره که واسه بقیه همه همینطوره.
دلیل نداره من با عینک بدبینی دیگران به دنیا نگاه کنم.
یادمه مامانم خدابیامرز میگفتن زایمان اصلا کاری نداره، نه درد آنچنانی داره نه استرس و واقعا ام زایمانهای خوبی داشتن. یادمه میگفتن بچه هیچکاری با آدم نداره، اگه سالم باشه و زیر پاش تمیز باشه و شکمشم سیر، هیچکاریت نداره. میگفتن شماها اینطوری بودین!
ببین پس همه چیز برمیگرده به دید خود آدم.
بنظر من، با توجه به شناختی که تو این نه ماه ازت پیدا کردم، تو خیلی دختر مهربون و همدرد و خوبی هستی. احتمالا الان که داری اینو میخونی هیچی یادت نمیاد ولی منو تو خیلی تو این نه ماه باهمدیگه دردو دل کردیم و تو همیشه یه جورایی منو آروم کردی. حتی وقتی نگران سلامتیت و تکونات میشدم، وقتی دستمو میزاشتم رو شکمم و میگفتم قربونت برم چندتا تکون برای مامان بخور بدونم خوبی، فوری شروع میکردی به وول خوردن.
بارداری ام الحمدلله تا اینجا خیلیییی عالیییی بود و خوش گذشت. یه جورایی از اینکه داره تموم میشه غصه مه. با تو خیلی بهم گذشت. هیچکدوم از اون چیزای بدی ام که درمورد بارداری میگفتن و آدمو میترسوندن برای من پیش نیومد. حتی از لحاظ ظاهری ام نه تنها بد نشدم بلکه بسیار زیباتر شدم!! پوستم شده مثه آینه و اصلا ام چاق نشدم و ورم نکردم. خلاصه اینکه به قول بابات آدمی مثه من باید همینطور پشت هم بچه دار بشه و هر دفعه از دفعه قبلش خوشگلتر بشه!!!
دخترم ... همه از اینکه من از پس کارای بچه داری بر بیام میترسند و شک دارند. ولی خودم مطمئنم که مثه همه کارایی که تاحالا گفتن نمیتونی و بخوبی از پس اش بر اومدم، از پس اینم برمیام.
راستشو بخوای بنظرم من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم.
من تجربیاتی تو زندگی داشتم که غیر ممکن بوده!
اصلا خنده ام میگیره که بخوام از زایمان مثه بقیه بترسم. میدونم درد داره خیلی ام داره، ولی آخه درد جسمی که درمان داره و موقتیه و بعدشم ام بهترین هدیه دنیا رو بهت میدند که چیز بدی نیست.
توکلم بخداست و بس. به قول مامانم، خدا از مادر آدمم واسش بهتره و بیشتر دوستش داره.
پس خدایا جای خالی مامان که این روزا شدید دلتنگش میشم رو با محبت و حمایت و مهربونیت پر کن. خدایا من کاری به کسی ندارم، توکل و چشم امیدم فقط به خودته. خودمو و دخترمو به تو میسپارم. خودت همه چیزو بخوبی و خوشی درست کن. خدایا خدایا خدایا، دوست خوب من حواست به من و همه مامانا باشه.
ببخشید سرتو درد آوردم عزیزم.
قربونت برم دختر خوشگلم بوس بوس بوس
اینم عکسای شب یلدا
اولیش اون سفره یلداییه که چند روزه روی اپن پهن کردم(استقبال از یلدا)
بعدی هام عکس یلدای دیشبه، خودم با خودم (و البته با شما)
راستی ببین چه باسلوقام خوشگل شده!!